مهدیا!محمل ِنگاه توفقط و فقط چشمان سیاه من است.جایگاه نام تو تنها لبان لرزلن من است.نمی گذارم کسی بیش ازمن منتظر تو باشد،من برایت منتظرترین می مانم.نمی گذارم ترنم نوازش نفسی،پرنیان مژک های تو گردد.تنها خودم ترا پرستش می کنم،هرشب به گاه شفق سان ِگیتی،ترانه لالایی آرامش بخشی را در گوش زمین نجوا می کنم و با نوازش گیسوان آسمان ،عرصه را پذیرای آمدنت می نمایم،مهدیا به دل شکسته این منتظرترین،بیا!